بررسی مکتب تاریخ نگاری مصر (1)
سید مصطفی طباطبایی (1)
سمانه حجار چور خلج (2)
منبع: راسخون
بررسی مکاتب تاریخ نگاری اسلامی
چکیده:
مصر از دیرباز از مناطق مهم در تاریخ تمدن به شمار می رود. حضور پیامبران بزرگ در این سرزمین و همچنین تمدن های متعدد شکل یافته در آن خود گویای این واقعیت است. با فتح این سرزمین توسط مسلمانان و حضور صحابه و تابعین و دیگر مسلمانان و پذیرش اسلام توسط مردم این خطه، مصر نیز به عنوان یکی از مراکز مهم تاریخ اسلام به شمار می آمد و همواره مورد توجه حکومت های اسلامی بود. اتفاقات مهم تاریخی که در این قسمت از سرزمین های اسلامی به وقوع پیوست و همچنین حضور صحابه و تابعین در این سرزمین و نیاز مردم تازه مسلمان مصر به دانستن احکام و تاریخ اسلام باعث شد که شیوه ای از تاریخ نگاری در این سرزمین رشد کند که ویژگی های خاص خود را دارا بود. مورخان اسلامی این شیوه نگارش را «مکتب تاریخ نگاری مصر» نامیده اند. در این مقاله سعی بر آن است که با استفاده از منابع کتابخانه به معرفی بزرگان و ویژگی های این مکتب تاریخ نگاری بپردازیم.کلید واژه: اسلام، مسلمانان، مصر، تاریخ، تاریخ نگاری
مقدمه:
سرزمین مصر از جمله مناطقی بود که در زمان فتوحات اسلامی مورد نظر مسلمانان قرار گرفت. مسلمانان پس از این که توانستند بیت المقدس را فتح کنند به فکر گسترش دامنه فتوحات به سنت مصر افتادند. ابن خلدون در این باره می نویسد: چون عمر، بیت المقدس را فتح کرد، عمرو بن العاص از او خواست که به مصر لشکر برد. عمر اجازت فرمود. و از پی او زبیر بن العوام را روان نمود. و این در سال بیستم یا بیست و یکم یا بیست و دوم و یا بیست و پنجم بود. نخست باب الیون (بابلیون) را گشودند و از آنجا روانه مصر گشتند. در آنجا با جاثلیق ابو مریم و اسقف که از سوی مقوقس آمده بودند، دیدار کردند. عمرو بن العاص به او پیشنهاد جزیه یا اسلام کرد و به او گفت که رسول خدا (ص) در باب مردم مصر، سفارش نیکو کرده است و سه روز به آنان مهلت داد. آنان نزد مقوقس و ارطبون امیر روم بازگشتند. ارطبون نپذیرفت و جنگ را بسیج نمود. و بر مسلمانان شبیخون زدند ولی شکست خورده رو به هزیمت نهادند. عمرو و زبیر به عین شمس یعنی مطریه روی نهادند. و عمرو و زبیر مالک برای محاصره فرما ابرهة بن الصباح و برای محاصره اسکندریه عوف بن مالک را روان داشتند. مردم دیگر شهرها در انتظار سرنوشت عین شمس بودند. عمرو و زبیر آن را مدتی در محاصره داشتند تا آنگاه که به جزیه صلح کردند و نیز در پیمان صلح آمده بود که اسیران آزاد شوند. عمر بدان شرط که اسیران مسلمان شوند این رأی را به امضاء رسانید. و میانشان عهدنامهای نوشته شد. که همه مردم مصر تحت آن شرایط درآمدند و صلح را پذیرفتند. مسلمانان در فسطاط مقام کردند. ابو مریم جاثلیق بیامد و اسیرانی را که بعد از جنگ، در آن روزهای مهلت گرفتار شده بودند، طلب داشت. عمرو از بازگردانیدن اسیران سرباز زد. و گفت آنان به ما حمله کرده و جنگیدهاند و من هم همه را میان مردم تقسیم کردهام. این خبر به عمر رسید. گفت هر کس در ایام مهلت جنگیده باشد، در امان است. و فرمان داد تا همه اسیران را از هر جا که بودند، گرد آوردند و آنان را باز گردانید. سپس عمرو به اسکندریه رفت. مردمی از رومی و قبطی که میان فسطاط و اسکندریه سکونت داشتند، گرد آمدند و گفتند: پیش از آنکه به اسکندریه رسد، با او نبرد میکنیم. ولی عمرو آن سپاه را بشکست و کشتار بسیار نمود. و بر در اسکندریه فرود آمد. مقوقس در اسکندریه بود. از او خواست که چندی میانشان صلح افتد. عمرو نپذیرفت. و شهر را در محاصره گرفت. پس از سه ماه به جنگ آن را بگشود و هر چه در آن بود به غنیمت برد و سپس بر همه جزیه نوشت. (ابن خلدون: 1363:ج 1:541 _ 542)در واقع فتح مصر و اسکندریه در زمان خلیفه دوم به انجام رسید و در دوره عثمان عبد الله بن سعد بن ابی سرح والی مصر بود. و این آغاز حضور مسلمانان و صحابه در این سرزمین به شمار می رود.
حکومت مصر در دوران امویان به دلیل نزدیکی به مرکز خلافت و همچنین نزدیکی به مرزهای اسلامی مورد توجه بود و غالبان حکمرانانی کار آمد بر این سرزمین فرمان می راندند. ولی به مرور زمان و با گسترش شورش های داخلی نظارت مستقیم دربار بر این سرزمین غیر ممکن بود این امر باعث شد که دولت اموی توجه جدی به این مناطق نشان ندهد و در واقع این سرزمین پایگاهی برای مخالفان حکومت به حساب می آمد. وجود گروه های خوارج در مناطق مختلف مصر و مغرب خود موید این مطلب است.
در دوران خلافت عباسیان پس از آن که حکومت نتوانست به مناطق دور دست جهان اسلام نظارت مستقیم داشته باشد و به همین دلیل شورش هایی در این مناطق رخ داد، نوع دیگری از حکومت در این سرزمین ها تشکیل شد. به گونه ای که سرداران عباسی در صدد دفع این شورش ها بر می آمدند و پس از آن که صلابت خود را در این امر نشان می دادند و شورش ها را آرام می کردند فرمان امارت آن سرزمین را از خلیفه دریافت می کردند و فقط موظف بودند که خلیفه را به عنوان پیشوای مذهبی خود بدانند و سالیانه خراج سرزمین خود را به دربار بپردازند و نام خلیفه را در خطبه بیاورند. این نوع امارت و حکومت به «حکومت استیلا» معروف گشت. حکومت طاهریان، سامانیان، غزنویان در شرق جهان اسلام از این نوع حکومت ها به شمار می رود. در مصر و مغرب نیز حکومت های استیلایی به وجود آمد. حکومت اغلبیان و اخشیدیان از این دست می باشد.
ابراهیم بن اغلب چس از آن که توانست اوضاع مصر و افریقیه را سامان دهد در نامه ای به هارون الرشید از وی درخواست کرد که امارت آن مناطق را به او بسپارد. هارون نیز با مشورت هرثمه بن اعین که قبلا امیر آن منطقه بود این امر را پذیرفت و ابراهیم توانست پایه های حکومت خود را در مصر محکم کند و آن را در بین فرزندان خود موروثی نماید. این حکومت توانست زمینه ساز گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی در مصر و مغرب اسلامی باشد. حکمرانان این سلسله با ایجاد فضاهای مناسب زمینه رشد و پیشرفت جامعه اسلامی را گسترش دادند.
از دیگر حکومت های استیلا در این سرزمین که در دوره عباسیان تشکیل شد حکومت اخشیدیان بود. «در ماه شوال سال 321 القاهر، احمد بن كيغلغ را بار ديگر امارت مصر داد. قبل از او محمد بن طغج را امارت آن ديار داده بود ولى پس از يك ماه پيش از آنكه به كار پردازد عزلش كرد و حكومت به احمد بن كيغلغ داد. او در ماه رجب سال 322 به مصر وارد شد و در آخر رمضان سال 323 معزول گرديد و [محمد بن طغج بن جف الفرغانى] از سوى خليفه الراضى به جاى او برگزيده شد. او فرمان داد تا در منابر نامش را در خطبه بياورند و نيز عنوان اخشيد را بر القاب او بيفزايند. اخشيد امور مصر را به نيكوترين وجهى اداره نمود.» (ابن خلدون: 1363:ج 3:447) وی نیز توانست همانند ابراهیم حکومتی نیمه نستقل در مصر ایجاد کند و آن را در بین فرزندان خود موروثی نماید. اخشید همچنین توانست سرزمین شام را نیز به حکومت خود اضافه کند و وسعت قلمرو خود را بیفزاید (همان).
حکومت اخشیدیان نیز از حکومت هایی بود که سعی در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی در مصر داشت هرچند به دلیل مشکلات سیاسی نتوانست در این زمینه نقش مهمی ایفا کند. اخشیدیان از سال 323 تا 358 هجری قمری (935 تا 969 میلادی) حکومت کردند. حکمرانان اخشیدی به ترتیب ابو بکر محمد بن الاخشید بن طغج (23 رمضان- 323 ه ق/ 935 م)، ابو القاسم انوجور بن الاخشید (21 ذو الحجه- 334 ه ق/ 946 م)، ابو الحسن علی بن الاخشید (20 ذو الحجه- 349 ه ق/ 960 م)، ابو المسک کافور (خادم اخشید) (11 محرم 355 ه ق/ 966 م) ابو الفوارس احمد بن علی- جمادی الاولی (357 ه ق/ 968 م) بودند که نزدیک سی و پنج سال حکومت کردند.
اما مهم ترین حکومتی که در مصر تشکیل شد و توانست خود را مستقل از حکومت عباسیان در شرق اعلام کند حکومت فاطمیان مصر بود که از سال 297 تا 567 هجری قمری (909 تا 1171 میلادی) در مصر حکومت کردند.
فاطمیان خود را فرزندان حضرت فاطمه (س) دختر حضرت محمد (ص) می دانستند و به همین دلیل خود را شایسته خلافت در جهان اسلام می دانستند. قبل از فاطمیان، ادریسیان که از علویان بودند توانسته بودند حکومتی در مصر تشکیل دهند و در واقع راه فاطمیان را در زمینه تشکیل حکومت هموار کنند. زیرا در ایام حکومت ادریسیان، داعیان بسیاری از ایشان به قبایل بربر رفته بودند و آن ها را با عقاید شیعی آشنا کرده بودند. به همین دلیل دعوت فاطمیان در میان بربرها بسیار مورد استقبال قرار گرفت و به همبن دلیل بود که عبید الله شیعی خود را خلیفه خواند و عنوان امیر المونین برای خود اختیار کرد.
به هر حال عبید الله مهدی پس از آن که توانست بقایای اغلبیان را شکست دهد و شمال افریقا را به تصرف خود در آورد سلسله فاطمیان را بنیان نهاد و شهر مهدیه در نزدیکی تونس فعلی را به به عنوان پایتخت انتخاب کرد و پس از نزدیک به نیم قرن فاطمیان توانستند با رشادت های سردار خود جوهر صیقلی مصر و شام را تحت سیطره خویش در آورند و پایتخت خود را از مهدیه به قاهره انتقال دهند.
خلفای فاطمی چهارده نفر بودند که به ترتیب زیر خلافت کردند.
1- المهدی، ابو محمد عبید الله- 4 ربیع الثانی- 297 ه ق/ 909 م.
2- القائم بأمر الله ابو القاسم محمد بن المهدی- 14 ربیع الاول- 322 ه ق/ 934 م.
3- المنصور باللّه، ابو طاهر اسماعیل بن القائم- 13 شوال- 334 ه ق/ 945 م.
4- المعزّ لدین الله، ابو تمیم معدّ بن المنصور- اول ذو القعده- 341 ه ق/ 952 م.
5- العزیز باللّه، ابو منصور نزار بن المعزّ- 5 ربیع الثانی- 365 ه ق/ 975 م.
6- الحاکم بأمر الله، ابو علی منصور بن العزیز- 29 رمضان- 386 ه ق/ 996 م.
7- الظاهر لإعزاز دین الله ابو الحسن علی بن الحاکم- 10 ذو الحجه- 411 ه ق/ 1020 م.
8- المستنصر باللّه، ابو تمیم معدّ بن الظاهر- 15 شعبان 427 ه ق/ 1035 م.
9- المستعلی باللّه، ابو القاسم احمد بن المستنصر- ذو الحجه- 487 ه ق/ 1094 م.
10- الآمر باحکام الله، ابو علی منصور بن المستعلی- 14 صفر- 495 ه ق/ 1101 م.
11- الحافظ لدین الله، ابو المیمون عبد المجید بن الآمر- 15 محرم- 525 ه ق/ 1130 م.
12- الظافر باللّه، ابو المنصور اسماعیل بن الحافظ- 6 جمادی الآخرة- 544 ه ق/ 1149 م.
13- الفائز بنصر الله، ابو القاسم عیسی بن الظافر- اول صفر- 549 ه ق/ 1154 م.
14- العاضد باللّه، ابو محمد عبد الله بن الفائز- رجب- 555 ه ق/ 1160 م
فاطمیان که حامی علم و دانش بودند مدارس و دانشگاه ها و کتاب خانه های بسیاری تشکیل دادند که در دوره آن ها اساتید و ارباب علم و دانش و اقسام الات و ادوات علمی تهیه شده بود. درهای آن خزانه لم و ادب به روی افراد رایگان گوده بود تا که مردم در تمام اوقات آن چه را که می خاستند و می توانستند استفاده نمایند. (سیف آزاد: 1368: فصل دوم 4)
خلفای فاطمی همیشه در این دار العلم ها مجالس تحقیق منعقد می کردند و علما و اساتید و طالبین فضل و هنر در آن شرکت می کردند. این گونه مجالس بر حسب شعبات مختلف خود از ریاضی دان ها و پزشکان و اهل منطق و غیره تشکیل می شد و در آن ها علمای هر طبقه با لباس مخصوص به خود شرکت می کرد. برای ترقی علوم، هیئت و نجوم در اکثر مراکز رصد خانه هایی بنا شده بود و علما و استادان را از دیگر مناطق برای تحقیق به این مکان دعوت می کردند.
این روحیه علمی خلفای فاطمی باعث شد که محدثان و مورخان نیز در دربار آن ها جایگاه ویژه ای داشته باشند. به طور کل می توان دوره اوج شکل گیری مکتب تاریخ نگاری مصر را در دوران فاطمیان دانست. کتابخانه های عظیم، دار العلم ها و از طرفی استقبال خلفای فاطمی باعث اوج گیری این مکتب در این زمان شد. هرچند تاریخ نگاری مصر بیشتر از آن که با قفطی و دیگران شناخته شده باشد با ابن خلدون شناخته شده و این شاید به دلیل شخصیت خود ابن خلدون باشد.
مکتب تاریخ نگاری مصر نیز مانند دیگر مکات تاریخ نگاری از دو گروه عمده تشکیل شده است. یکی صحابه و تابعانی که در زمان فتوحات و بعد از آن به این سرزمین آمدند و جزء محدثان و فقهای مصر به شمار می روند ولی معمولا صاحب تألیف نیستند. دیگری مورخان و سران این مکتب بعد از صحابه و تابعین هستند که بیشتر از احادیث و روایات صحابه و تابعین استفاده کرده و با توجه به شرایط زمانی سعی در تدوین تاریخ داشته اند. در ادامه ابتدا به بررسی صحابه و تابعین مکتب تاریخ نگاری مصر اشاره خواهیم کرد و در ادامه به معرفی سران این مکتب و آثار آنان خواهیم پرداخت.
صحابه و تابعین:
عبد الله بن عمرو بن العاص
عبدالله بن عمرو بن عاص ابن وائل بن هاشم بن سعید بن سهم معروف به عبد الله سریانی بود. در وصف وی گفته شده که با دو شمشیر نبرد می کرد (مقدسی: 1374:ج 2:799) مادرش ریطة دختر منبّه بن حجاج بن عامر بن حذیفة بن سعد بن سهم است. فرزندان عبد الله بن عمرو عاص به این شرحاند: محمد که کنیه او هم به نام همین فرزندش ابو محمد است و مادر محمد دختر محمیة بن جزء زبیدی است. و هشام و هاشم و عمران و ام ایاس و ام عبد الله و ام سعید که مادرشان ام هاشم کندیه از خاندان وهب بن حارث است. به گفته واقدی عبد الله بن عمرو پیش از پدرش مسلمان شده است چنانچه از وی نقل شده است که گفته از پیامبر (ص) اجازه گرفتم تا هر چه از ایشان میشنوم بنویسم، اجازه فرمودند و من نوشتم. عبد الله نام این دفتر خود را صادقه نهاده بود. (ابن سعد: 1374: ج 4:239)ابو الولید هشام طیالسی از نافع بن عمر، از ابن ملیکه نقل میکند عبد الله بن عمرو میگفته است مرا با شرکت در جنگ صفین و کشتن مسلمانان چه کار بود و دوست میدارم که ای کاش ده سال پیش از آن مرده بودم و به خدا سوگند من هیچ شمشیر و نیزه و تیری نزدم و هیچ کس در این باره چون من مواظبت نکرده است، همچون کسی هستم که هیچ یک از این کارها را انجام نداده باشد. نافع میگوید: خیال میکنم عبد الله بن عمرو گفت که رایت در دست او بوده و یکی دو منزل مردم را جلو برده است. (همان:243)
درباره دیدار وی با کعب الاحبار هم داستان جالبی نقل شده به گونه ای که نوشته اند که کعب الاحبار و عبد الله بن عمرو با یک دیگر ملاقات کردند. کعب به عبد الله گفت: آیا تطیّر هم میزنی؟ گفت: آری. پرسید چه میگویی؟ گفت: میگویم پروردگارا هیچ شومی جز شومیای که تو اراده فرموده باشی نیست و هیچ خیری جز خیر تو نیست و هیچ پروردگاری جز تو نیست و هیچ نیرو و دگرگونی جز به عنایت تو نیست. کعب گفت: تو فقیهترین اعرابی، و این کلمات همان گونه که گفتی در تورات نوشته شده است.
عبد الله بن عمرو عاص علاوه بر پیامبر از ابو بکر و عمر روایت کرده است. وی در شام به سال شصت و پنج هجری و به هفتاد و دو سالگی در شام درگذشت
ابو عمرو یحیی بن میمون حضرمی مصری
وی قاضی مصربود در سال صد و چهارده هجری یعنی سالی که در اول آن وهب بن منبه نیز وفات یافت در گذشت (ذهبی: 1413: ج 7:310)وی از سهل بن سعد ساعدی، ربیعة جرشی و أبی سالم جیشانی روایت کرده و عمرو بن حارث، عیاش بن عقبة و ابن لهیعة نیز از او نقل حدیث کرده اند. (ذهبی: 1413: ج 7:503)
علی بن رباح لخمی
علی بن رباح بن قصیر بن القشب ابن یینع بن أردة بن حجر بن جزیلة بن لخم معروف به أبو موسی لّخمی مصری در سال پانزده هجری که به یوم الیرموک معروف است به دنیا آمد. مصریان نام پدرش را با تشدید و عراقیان بدون تشدید نقل میکنند. وی نزد امویان به خصوص عبد العزیز بن مروان جایگاه و مرتبتی بزرگ داشت. وی محدثی ثقه بوده و از معاویة، عمرو عاص، عبد اللّه بن عمرو، فضالة بن عبید، عقبة بن عامر، أبی قتادة انصاری، ابن عباس، أبی هریرة و مسلمة بن مخلّد روایت کرده است. علاوه بر فرزندش موسی بن علیّ، حارث بن یزید حضرمی، یزید بن أبی حبیب، قباث بن رزین لخمی و یزید بن محمّد قرشی از او نقل حدیث کرده اند. (ابن سعد: 1374: ج 7:520)وی هم در خدمت معاویه بوده هم زمان عبدالملک بن مروان را درک کرده است به گونه ای که نوشته اند هنگامی که عبدالملک عمرو بن سعید بن عاص را به قتل رساند وی در دمشق بوده است. (ابن عساکر: 1415: ج 41: 475)
از خود وی نقل شده که پرش زمان حضرت محمد را درک کرده ولی در زمان ابو بکر اسلام آورده است. (همان: 477)
از احمد بن اسحاق به نقل از خلیفه بن خیاط گفته شده که علی بن رباح مصری جزء طبقه اول محدثین مصر به شمار می رود.
وی در سال صد و چهارده یا صد و هفده در افریقیه در گذشت.
ابو خنیس عامر بن یحیی معافری
از عبد الله بن عمرو و عقبة بن عامر روایت کرده و عمرو بن حارث و معروف بن سوید و لیث و ابن لهیعة و عبد الله بن عیاش و أبو قبیل و دیگران نیز از او نقل روایت کرده اند. (سمعانی: 1382: ج 12:330)عبدالله بن هبیره سبئی حضرمی
عبد الله بن هبیرة سبائی حضرمی از محدثان مکتب تاریخ نگاری مصر به شمار می رود و در روزگار خلافت یزید بن عبد الملک وفات یافته است. (ابن سعد: 1410: ج 7:355)یزید بن عبدالله بن عمرو بن عاص: وی نیز همچون پدرش از بزرگان مکتب تاریخ نگاری مصر به شمار می رود و اکثر روایات خود را از پدرش آورده است.
عیسی بن هلال صدفی مصری: از عبد الله بن عمرو روایت کرده و درّاج أبو السّمح، کعب بن علقمة، یزید بن أبیّ و عیّاش بن عبّاس نیز از او نقل حدیث کرده اند. (ذهبی: 1413:ج 6: 450)
شراحیل بن یزید معافری مصری:
او نیز از محدثان این مکتب به شمار می رود که از أبی عبد الرحمن حبلی، محمد بن هدیة صدفی، مسلم بن یسار و أبی علقمة هاشمی روایت کرده است همچنین عبد الرحمن بن شریح و ابن لهیعة و رشدین بن سعد و دیگران نیز از وی روایت کرده اند.تاریخ وفات شراحیل بن یزید را بعد از سال صد و بیست هجری دانسته اند (ذهبی: 1413: ج 8:129)
حمید بن هانی خولانی:
حمید بن هانی خولانی مصری معروف به صدوق. وی متوفی سال صد و چهل و دو هجری می باشد. وی نزد علی بن رباح، أبی عبد الرحمن الحبلی، شفی بن مانع و عمرو بن مالک الجنبی تلمذ کرد و از آن ها روایت کرده است حیوة بن شریح و لیث و ابن لهیعة و ابن وهب نیز از او نقل حدیث کرده اند. ابو حاتم وی را «صالح الحديث» خوانده است. (همان: ج 9:119)حیی بن عبدالله بن شریح
از أبی عبد الرحمن الحبلی نقل روایت کرده لیث و ابن لهیعة و ابن وهب نیز از وی روایت کرده اند وی در سال صد و چهل و سه وفات یافته استعبدالرحمن بن زیاد بن انعم:
نسب وی را عبد الرّحمن بن زیاد بن أنعم بن ذری بن یحمد بن معدی کرب بن أسلم بن منبه بن النماد بن حویل بن عمرو بن أشواط بن سعد بن ذی شعبین بن یعفر بن ضبع بن شعبان بن عمرو بن معاویة بن قیس الشعبانی نوشته اند. وی را اولین مولود مسلمان افریقیه نیز دانسته اند. وی در زمان عبد الملک بن مروان به عنوان قاضی افریقیه منصوب می شود و شاید لقب «ابو خالد برقی» که به وی داده اند مربوط به همین دوران می باشد. عبد الرحمن در گروهی که از افریقیه جهت بیعت با منصور عباسی به بغداد آمده بودند شرکت داشته (خطیب بغدادی: 1417: ج 10: 213)وی علاوه بر پدرش از زیاد بن نعیم حضرمی، أبو عبد الرّحمن عبد اللّه بن یزید حبلی، بکر بن سوادة، أبی الهیثم دخین حجری، و عمّارة بن راشد کنانی لیثی، أبی علقمة صاحب أبی هریرة، عتبة بن حمید و عبد الرّحمن بن رافع التنوخی علم آموخت و سفیان ثوری، بکر بن عمرو، عبد اللّه بن لهیعة، عثمان بن حکم حذامی، عبد اللّه بن وهب، خالد بن حمید، عبد اللّه بن إدریس اودی، أبو عبد الرّحمن مقرئ، و دیگران نیز از او نقل روایت کرده اند. هر چند برخی احادیثی که از او نقل شده را ضعیف می شمرند ولی در مقابل عده ای نیز وی را ثقه و مورد اعتماد می دانند. (ابن عساکر: 1415: ج 34: 345)
اکثر مورخان مرگ وی را در سال صد و پنجاه و شش نوشته اند علت مرگ او این بود که بر سر سفره حاتم ماهی خورد و بعد دوغ نوشید. یحیی بن ماسویه طبیب در آنجا بود گفت: اگر علم طب صحت داشته باشد امشب این پیرمرد خواهد مرد او در همان شب مرد خدا داناتر است. (ابن اثیر: 1385: ج 16:8)
عبدالرحمن بن هرمز اعرج
مکنی به ابو داوود. وی از موالی محمد بن ربیعه بن حارث بن عبد المطالب هاشمی می باشد. وی از أبا هریرة، أبا سعید، عبد الله ابن مالک بن بحینة، طائفة، أبی سلمة و عمیر مولی ابن عبّاس و روایت نقل کرده است. وی را از موسسان علم زبان عربی دانسته اند و دلیل آن را آن گفته اند که ظاهرا عبد الرحمن از شاگردان ابو الاسود بوده است. از دیگر خصوصیات وی تبحر عبد الرحمن در علم انساب می باشد که از این حیث مورد ستایش مورخان بوده است. (قفطی: 1424: ج 2: 173) عبد الرحمن تألیفاتی نیز داشته است. اکثر محدثان و مورخان وی را ثقه دانسته و به احادیث او استناد کرده اند.
در شرح حال وی گفته شده که در اواخر عمر به مصر رفته و در سال صد و هفده هجری غریبانه در اسکندریه وفات یافته است.(ذهبی: 1413: ج 7:416؛ ابن سعد: 1410:ج 5:217)
عبدالرحمن بن شماسه مهری
عبد الرّحمن بن شماسة بن ذئب بن أحور أبو عمر مهری دّمشقی که بعد از سکونت در مصر به مصری نیز ملقب شد.وی از تابعانی است که در دمشق زندگی می کرد ولی در اواخر عمر به مصر هجرت کرد و در اوایل دوران خلافت یزید بن عبد الملک در مصر وفات یافت. (ذهبی: 1413: ج 7:148)وی از جمیل بن بصرة غفاری، عمرو بن عاص، عبد اللّه بن عمرو بن عاص، زید بن ثابت، عقبة بن عامر جهنی، عوف بن مالک الأشجعی، مسلمة بن مخلّد، معاویة بن حدیج، غرفة بن حارث الکندی، عائشة و أبی الخیر مرثد بن عبد اللّه الیزنی و دیگران روایت نقل کرده است. اکثر مورخان او را مورد اعتماد دانسته اند و به احادیث وی استناد جسته اند.
یزید بن أبی حبیب، کعب بن علقمة، إبراهیم بن نشیط، حرملة بن عمران التجیبی، حارث بن یعقوب و دیگران نیز از او نقل حدیث کرده اند. (ابن عساکر: 1415: ج 34: 433)
ابن سعد در کتاب ارزشمند طبقات الکبری در مورد عبد الرحمن به جمله «كان صالح الحديث» اکتفا کرده است. (ابن سعد: 1410:ج 7:354)
یحیی بن ایوب غافقی:
یحی بن ایوب غافقی مکنی به ابو العباس غافقی مصری از علما و محدثان تابعی مصر به شمار می رود. وی از بکیر بن عبد الله بن الأشجّ، جعفر بن ربیعة، أبی قبیل حییّ بن هانئ، یزید بن أبی حبیب، ربیعة بن أبی عبد الرحمن، حمید الطویل، و عبد الله بن أبی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم و دیگران نقل روایت کرده است. ابن مبارک، ابن وهب، جریر بن حازم، زید بن حباب، أبو عبد الرحمن مقرئ، سعید بن أبی مریم، عبد الله بن صالح، و سعید بن عفیر و دیگران نیز از او روایت کرده اند. (ذهبی: 1413: ج 10:508)در وصف وی گفته شده که وی جزء معدود افرادی است که از مشایخ مدینه و عراق و شام و مصر روایت کرده است و شاید به همین دلیل باشد که برخی بسیار او را ستوده و مورد اعتماد می دانند و برخی نیز روایات وی را ضعیف شمرده اند.
حنش بن عبدالله صنعانی:
حنش بن عبد الله ابن عمرو بن حنظلة، معروف به «أبو رشدين السّبائيّ الصّنعانيّ». وی از منطقه صنعا دمشق می باشد که در فتح مصر و افریقیه جزء مجاهدان اسلام به شمار می آمد و پس از آن در مصر ساکن شد. وی از فضالة بن عبید، أبی هریرة، ابن عبّاس، أبی سعید خدریّ و رویفع بن ثابت روایت نقل کرده است.علاوه بر فرزندش حارث، قیس بن حجّاج، عبد الله بن هبیرة، خالد بن أبی عمران، عامر بن یحیی معافریّ، جلاح أبو کثیر و ربیعة بن سلیم نیز از او نقل حدیث کرده اند. وی در سال صد هجری در افریقیه در گذشت
در احوالات وی گفته شده که او از اصحاب حضرت علی علیه الاسلام در کوفه به شمار می آمده و پس از شهادت ایشان عازم مصر شده است و ساخت مسجد جامع سرقسطه در اندلس را به وی نسبت داده اند و برخی نیز گفته اند که قبر وی در همین مسجد می باشد.
بکر بن عمرو خولانی:
وی از دیگر محدثان مصر به شمار می رود که امامت مسجد جامع مصر را هم برعهده داشته است. وی از أبی مصعب مشرح بن هاغان معافری، و أبی عبد الرّحمن عبد اللّه بن یزید الحبلی، حارث بن یزید حضرمی، بکیر بن عبد اللّه بن الأشج و دیگران روایت کرده است.همچنین یزید بن أبی حبیب، حیوة بن شریح، عمرو بن حارث بن یعقوب، خالد بن حمید مهری، سعید بن أبی أیوب خزاعی، عبد اللّه بن لهیعة حضرمی و برخی دیگر نیز از او روایت کرده اند. (ابن عساکر: 1415: ج 10: 384)ابو صالح باذام:
ابو صالح باذام یا باذان، بنده آزاد شده ام هانی دختر ابو طالب و خواهر امام علی است. ابن سعد در طبقات ابو صالح را از زمره محدثین بشمار آورده و او را ثقه دانسته است. محمد بن عبد الکریم شهرستانی در مقدّمه تفسیر مفاتیح الأسرار و مصابیح الأبرار وی را از شاگردان ابن عباس در علم تفسیر بر میشمارد. حمد الله مستوفی در تاریخ گزیده او را با صفت «مفسر» یاد کرده است. اما برخی از محدثین اهل سنت و جماعت وی را در حدیث ضعیف دانستهاند. (کلبی: 1364:14)سران تاریخ نگاری مصر:
ابو رجاء یزید بن ابی حبیب:
از محدثین و فقهای معروف مصر به شمار می رود. وی در سال پنجاه و سه هجری در روزگار معاویه به دنیا آمد. پدرش ابو حبیب سوید از آزاد شدگان شریک بن طفیل عامری بوده است. وی را در شمار سه نفر عالمی می دانند که از طرف عمر بن عبدالعزیز مورد فتوا در مصر بوده اند. ظاهرا وی علوی مذهب بوده ولی تمایلاتی به عثمانیه داشته است.یزید بن ابی حبیب از عبد الله بن الحارث بن جزء، أبی الطفیل، إبراهیم ابن عبد الله بن حنین، سعید بن أبی هند، عراک بن مالک، علی بن رباح و دیگران نقل روایت کرده است. سعید بن أبی أیوب، حیوة بن شریح، یحیی بن أیوب، ابن إسحاق، لیث بن سعد، ابن لهیعة و طائفة نیز از وی نقل حدیث کرده اند.
در وصف او گفته شده که او از جمله مفتی های مصر بود که برای اولین بار به صورت علمی بحث حلال و حرام را در مصر مطرح کرده است و قبل از وی در مصر بیشتر به مباحث ملاحم و فتن پرداخته می شد. (ذهبی: 1413: ج 8:306 و 307)
وی ظاهراً کتابی در فتوح مصر داشته که به دست ما نرسیده ولی پراکنده هایی از آن در آثار طبری و واقدی و ابن اسحاق به جا مانده است.
یزید بن ابی حبیب سرانجام در سال صد و بیست و هشت به روزگار حکومت مروان بن محمد در مصر درگذشته است. (همان، ابن سعد: 1374:ج 7:522)
ابو عبد الکریم حارث بن یزید حضرمی مصری:
وی نیز از جمله محدثان مصر به شمار می رود و از علی بن رباح و دیگران روایت کرده است. همچنن ابن لهیعه و لیث و اوزاعی از وی حدیث نقل کرده اند.وی نیز ظاهرا کتابی در تاریخ مصر داشته مه متأسفانه باقی نمانده است ولی در پاره هایی از این کتاب را می توان در فتوح مصر ابن عبد الحکم و الولاه والقضاه کندی استخراج کرد.
ابو عبدالکریم ظاهرا حدود سال صد و سی هجری در مصر وفات یافته است. (آئینه وند: 1386: 447)
پينوشتها:
1. دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
2. مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}